اگر نترسی، آدم نيستی! زمانیکه توماس در آسانسور از خواب بيدار میشود، تنها اسمش را به ياد دارد. غريبهها دورهاش کردهاند. پسرانی که آنها هم حافظهشان پاک شده است.
از آشنايیات خوشوقتم، شانک. به بيشه خوش اومدي. آن سوی ديوارهای سنگی سر به فلک کشيدهای که بيشه را احاطه کردهاند، هزارتويی بیانتها و مدام درحال تغيير وجود دارد. هزارتو تنها راه خروج است؛ و هيچکس زنده از آن بيرون نرفته است. همهچيز تغيير خواهد کرد. سپس دختری از راه میرسد. اولين دختر؛ و پيغامی که با خود میآورد، وحشتآور است. به ياد بياور، زنده بمان. فرار کن.
گروه سنی | بزرگسال |
نوع جلد | شومیز |
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحات | 442 |
سال چاپ | 1396 |
تعداد چاپ | 6 |
وزن | 0.41کیلو گرم |
شابک | ISBN | 188872 |
نظری وجود ندارد