به حس عدم قطعیت و دلواپسی نسبت به اقدامات و اعمال مشخص را تعلیق میگویند و در بیشتر مواقع به ادراک تماشاگران در یک اثر دراماتیک اشاره دارد. درواقع تعلیق همان معلق نگهداشتن خواننده در جریان داستان است؛ بااینحال تعلیق منحصر به داستان نیست.
حس تعلیق ممکن است در هر شرایطی که یک رویداد بزرگ در حال وقوع است یا در هرلحظهی دراماتیک با یک تنش نمود یابد، زیرا تنش نوعی احساس اولیه در این وضعیت است و بهعنوان بخشی از آن شناخته میشود.
تعلیق در مفهومِ هیچکاکیاش زمانی رخ میدهد که تماشاگر میداند قرار است اتفاق بدی بیفتد و علیرغم داشتن این پیشزمینه فکری، توانایی مداخله و جلوگیری از آن را ندارد. در مفهومی وسیعتر، حس تعلیق هنگامی به وجود میآید که فرد نسبت به روند و چگونگی خلق یک رویداد در آینده ناآگاه است اما وقوع آن را پیشبینی میکند. ازاینرو تعلیق آمیزهای از پیشبینی و عدم قطعیت درباره وقایع مبهم آینده است و در مقابل احساس و کنجکاوی قرار میگیرد.
نویسندگان معمولاً از ترفندهایی چون انتخاب جملات کوتاه و آغاز کردن از پایان داستان برای ایجاد تعلیق استفاده میکنند. جملات کوتاه نسبت به جملات بلندِ کسلکننده تأثیر بیشتری بر خواننده میگذارد و باعث میشود خواننده داستان را با شوق بیشتری دنبال کند. همچنین، شروع داستان از نقطهای که نوعی کنجکاوی برای خواننده ایجاد کند و بازگوکننده روایتی غیرخطی باشد، باعث درگیر کردن خواننده با داستان شده و با این سؤال در ذهن که "چطور این اتفاق افتاد!؟" او را ترغیب به خواندن و رسیدن به جواب سؤالش میکند.
در داستانهایی چون "گیلهمرد" اثر بزرگ علوی و یا آثار موراکامی برای مثال در داستان "چاقوی شکاری" این نوع تعلیق دیده میشود. نویسنده داستان را طوری آغاز میکند که در ذهن خواننده سؤالاتی در جهت ترغیب او برای خواندن ادامه داستان، ایجاد میکند.
فراموش نکنیم که اگر درنهایت داستان طوری تمام شود که خواننده را دچار بهت و غافلگیری کند و مشخص شود که پیشانگاری او از داستان اشتباه بوده است، نهتنها نوعی جذابیت را به همراه دارد بلکه داستان را همیشه در ذهن خواننده زنده نگهمیدارد.