جعفر کوش آبادی (۱۳۲۰–۱۳۸۸) شاعر نوگرای معاصر بود. او به خصوص در دههٔ چهل، از چهرههای شاخص شعر معترض و اجتماعی معاصر ایران بود. زبان شعر او ساده و به زبان کوچه و بازار بود، نوعی شعر متعهد دانسته میشود و مورد حمایت روشنفکران چپگرا قرار داشت. کوش آبادی پیش از انقلاب به خاطر همسویی با مارکسیستها و درون مایه اعتراضی اشعارش زندانی شد. او با شعرهایی چون منظومهٔ حماسی «برخیز کوچک خان!» به شهرت رسید. کوش آبادی که متولد تهران بود، بر اثر بیماری سرطان در سال ۱۳۸۸ در همین شهر درگذشت. او از خود دو دختر و یک پسر بر جای گذاشت.
کوش آبادی روشنفکری چپگرا و درون مایه اشعارش اعتراضی بود. او به عنوان یکی از چهرههای برجستهی شعر معترض و اجتماعی معاصر ایران شناخته میشد. شاعری که در سراسر هستیاش نگران زندهگی مردمی بود که با آنان فقر و تنهایی و بیپناهی را تجربه کرده و از آنان صبر و سکوت و فریاد آموخته بود و امید به زندهگی، در حیات خود کوشید تا شعرش بازتاب زندهگی مردمان اعماق اجتماع و بیانگر آرزوهای آنانی باشد که برای بهبود شرایط زندهگی در گسترهی فراموش شدهی جامعه تلاش میکنند. دمخور بودن کوش آبادی با محفل پر شور زنده یاد رفیق به آ ذ ین و یارانش در آن سال ها، تاثیر آشکاری در نگاه و بیان او به جا گذاشت. در حقیقت، کوش آبادی و هم نسل های او، یعنی اُدبای جوان دهه چهل، که شور ابداع گری و آروزویِ پنجه در افکندن با رژیم کودتایی از خصایص شان بود، از گنجینه گران بهای تجربه های ادبی و اجتماعی دهه بیست و سی میهن ما بهره می گرفتند اما به راهِ خود می رفتند. در اواخر دهه چهل به اتهام تشکیل گروه سیاسی، ساواک او را دستگیر و به صحنه اشمئزاز بر انگیز اعترافات نمایشی در تلویزیون ملی شاه کشانید.
کتاب شناسی جعفر کوش آبادی: ساز دیگر ۱۳۴۷ منظومه کوچک خان ۱۳۴۸ چهار شقایق ۱۳۵۷ سفر با صداها ۱۳۶۰ اژدهای سیاه در آینه
نظری وجود ندارد